شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴
عقل برو برو برو عشق بیا بیا بیا
راحت جان ما توئی دور مشو ز پیش ما
داروی درد عاشقی هست دواش درد دل
نیست به نزد عاشقان خوشتر ازین دوا دوا
کشتهٔ تیغ عشق او زنده دلست جاودان
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱
از سر ذوق دیده ام عین یکی و نام صد
ذات یکی صفت بسی خاص یکی و عام صد
حسن یکی و در نظر آینه بی شمار هست
روح یکی و تن هزار باده یکی و جام صد
گر به صد آینه یکی رو بنمود صد نشد
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۱
راه شرابخانه را می دهمت نشان دگر
گوش کن و به جان شنو گفتهٔ عاشقان دگر
علم بدیع عارفان گر هوست بود بیا
تا که معانی خوشی با تو کنم بیان دگر
جام میست جسم و جان
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۰
مست می ملامتم نیست سر سلامتم
نیست سر سلامتم مست می ملامتم
عقل نصیحتم دهد عشق غرامتم کند
فارغ از آن نصیحتم ، بندهٔ این غرامتم
هست ندیم بزم من ساقی مست عشق او
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۸۲
من به خدا که از خدا غیر خدا نمی خوهم
درد دلم دوا بود از تو دوا نمی خوهم
ساکن خلوت دلم بر در گل چرا روم
شاه جهان جان منم نان چو گدا نمی خوهم
بر سر دار عشق او تا که قدم نهاده ام
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۴۵
آینهٔ جمال او نیست به جز جلال او
نیست به جز جلال او آینهٔ جمال او
مست می زلال او جان منست روز و شب
جان منست روز و شب مست می زلال او
صورت بی مثال او داده مثال خود مرا
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۲۷
هان برسان به گوش او پیک صبا جکی جکی
بندگی و سلام من بعد دعا جکی جکی
ای بت نازنین من با من خسته دل اگر
جور و جفا کنی مکن ترک وفا جکی جکی
بی رخ تو دو چشم من نور ندارد ای صنم
[...]
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۲۶۵
چون برسی به بحر ما واقف حال ما شوی
تا نرسی به ما چو ما عارف ما کجا شوی
موج و حباب را بمان آب چو تشنگان بجو
تا که به عین ما چو ما واصل عین ما شوی