گنجور

امیر معزی » مسمط

 

تا که بود زهر و نوش تا که بود رنج و ناز

نوش خور و دل فروز باده ده و سرفراز

تا نشود میش یوز تا نشود کبک باز

جان بداندیش سوز کار نکوخواه ساز

امیر معزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۶۳۸

 

پردهٔ عشّاق ساخت بلبل شوریده باز

کرد بر آهنگ من نالهٔ شب گیر ساز

او زده دستان به قهر من زده دستان به شوق

او ز گل بی‌ثبات من ز غم دل‌نواز

نالهٔ دل سوز او چون سخن عشق زار

[...]

حکیم نزاری
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

خادمه ی عود سوز مطربه ی عود ساز

شمع نه و عود سوز چنگ زن و عود ساز

صبح بر آمد ببام مرغ درآمد بزیر

صبح تبسّم نمای مرغ ترنّم نواز

مجلسیان سحر محرم اسرار عشق

[...]

خواجوی کرمانی