گنجور

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۳ - قطعه

 

روز کسوف ار کند قصد بدوزد به تیر

قبه سیمین ماه بر سپر آفتاب

گاه ز فیض کفش، خاک مرصع بساط

گاه ز گرد روز معنبر نقاب

کی شودش همعنان خیل ملک چون نداشت

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۲ - غزل

 

شوق می ام نیمه شب بر در خمار برد

بوی گلم صبح دم بر صف گلزار برد

ناله چنگ مغان آمد و گوشم گرفت

بیخودم از صومعه بر در خمار برد

با همه مستی مرا پیر مغان بار داد

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۸ - غزل

 

آتش سودا گرفت در دل شیدای من

شعله گراینسان زند وای دل و وای من

ناله شبهای من سر به فلک می زند

تا به چه خواهد کشید ناله شبهای من

مایه سودای ماست زلف تو لیکن چه سود؟

[...]

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۷۷ - فرد

 

ما رقمی می کشیم تا به چه خواهد کشید

ما هوسی می پزیم تا به چه خواهد رسید»

سلمان ساوجی
 

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۳ - غزل

 

بود ز غم صد گره بر گل و بر بارگل

باد به یکدم گشاد صد گره از کار گل

طرف چمن را چو کرد چشم شکوفه سپید

باز منور شدش دیده به دیدار گل

لاله زر آتشی است ناسره اش در میان

[...]

سلمان ساوجی
 
 
sunny dark_mode