نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷
غم به سزا دادهای دل به نوا کردهای
از تو پذیرفتهام هرچه عطا کردهای
جز گل و برگ رضا حاصل تسلیم نیست
بیخ ستم کندهای قطع جفا کردهای
نوبت شادی زدیم بندگی از ما نرفت
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - ایضا در منقبت امام هشتم
سیم و زر از بهر چیست وقف کرم داشتن
بر همه کردن نثار وز همه کم داشتن
سر به فلک می کشد ابر ز در ریختن
خاک به سر می کند کان ز درم داشتن
شیوه آزادگان دادن و نگرفتن است
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - ایضا این قصیده بعد از مراجعت مکه معظمه به هندوستان در نعت سیدالمرسلین مذیل به مدح ابوالفتح بهادر عبدالرحیم خان خانان بن بیرام خان فایض گردیده مطلع اول در تعریف بهار
او بخرامش چو سیل ما همه ویران او
هرچه ز ما شد خراب رفت به جولان او
در ره خون ریزد هر غاشیه داران رمند
قصد سواران کند شیر نیستان او
ناوک تدبیر ملک در کف ما گو مباش
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - مطلع دوم در صفت بهار
برزده فصل بهار سر ز گریبان او
سنبل تر ریخته طره به دامان او
سرو و گلش اینقدر پار خرابی نکرد
حسن به شور آمده خواسته طوفان او
بسترش از سنبلش می کند آشفتگی
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - مطلع سیوم در صفت شعر
شعر مسیح دلست معنی او جان او
چاشنی عاشقی شربت دکان او
جوهری از شعر نیست راست نماینده تر
آینه فهم هاست نکته پنهان او
گرچه به جولان فهم پی به سخن برده اند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - مطلع چهارم در نعت سیدالمرسلین
وادی یثرب کجاست؟ آه ز حرمان او
دامن دل می کشد خار مغیلان او
تا ره او دیده ام یک دمم آرام نیست
نعل در آتش نهد ریگ بیابان او
بسمل آن روضه ام ز اول شب تا سحر
[...]