گنجور

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

گنج جمالی و کاینات خرابت

شاهد غیبی و آب و خاک نقابت

مست تو بودم هنوز مبدع فطرت

دست فراغت نشسته از گل و آبت

جان و دلم تازه شد ز وعده وصلت

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

چند سوال ای پسر که چیست تصوف

تصفیه کن خاطر از غبار تکلف

دور نه از هر چه نیست پای تمنا

بازکش از هر چه هست دست تصوف

طعنه پاکان مزن که روی خود آلود

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۴

 

من کیم از دام حرص و آز رهیده

پای به دامان فقر و فاقه کشیده

عرق تمنا ز هر چه هست گسسته

تار تعلق ز هر چه هست بریده

بسته زبان هم ز خوانده هم ز نوشته

[...]

جامی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۱۹

 

کنم حرفی ز حکمت بر تو املا

که شاید گر به آب زر نویسی

به زهر خویش اگر دست آوری به

که از شهد کسان انگشت لیسی

جامی
 
 
sunny dark_mode