گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱ - در توحید باری عزّ شأنه

 

ای شده از صنع قدرت تو هویدا

گوهر و گل، گه ز خار و گاه ز خارا

ای ز تو برجا وجود عالم و آدم

وی به تو برپا بنای اسفل و اعلی

نزد سراپرده جلال تو باشد

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - آیینه صبح

 

صبح هنوز این عروس حجله خاور

پرده نیفکنده بود از رخ انور

لشکر چین تاختن نکرده به هندو

لشکر هندو تهی نساخته سنگر

تیرگی شب نرفته از رخ گیتی

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - آفتاب کشور خوبان

 

صبح چو مهر از درم درآمد جانان

ماه جبینش ز شام زلف نمایان

وه چه جبین آفتاب مطلع فجری

کامده از ذره کمترش مه تابان

پا به گل از حسرت قدش قد طوبی

[...]

افسر کرمانی
 
 
sunny dark_mode