گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷

 

بی غم عشق تو دل بکار نیاید

جان نبود آب و گل بکار نیاید

عقل برافشاند کیسه لیک ز تقصیر

در رخ تو جز خجل بکار نیاید

شمع دلت خوانم ای عزیزتر، از جان

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

خوی تو باجور روزگار بسازد

حسن تو با لطف کردگار بسازد

وعده وصلت بکوش هوش فروخوان

تا برود کار انتظار بسازد

بر پی بوی گلی ز باغ رخ تو

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

وقت بیاید که دور غم به سر آید

صبح وصال از شب امید برآید

عمر عزیز از سر وداع بر آرد

آن دو سه روز فراق هم به سر آید

بر درِ این سخت خفته، صبر کنم صبر

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

آتش عشق تو چون زبانه برآرد

دود ز دل، از سر زمانه برآرد

حلقه ی زلفت زهر دری که درآید

دست سیه زود گرد خانه برآرد

پای درآید بسنگ بازی جان را

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

پایه حسن تو آفتاب ندارد

مایه ی زلف تو مشکناب ندارد

مستی چشم خوش تودید چو نر گس

گفت که دارد خمار و خواب ندارد

ساغر لاله نمونه دهن توست

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵

 

تو که از درد سری آه کنی

چه حدیثی سر این راه کنی

شمع آن مجلس اگر زانکه توئی

گشته ناگشته چرا آه کنی

افسری برنهدت عشق چو نای

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

دیده ی مور است، یا دهان که تو داری

پاره ی موی است، یا میان که تو داری

جز به سخن های دلفریب نشانی

می نتوان داد از آن، دهان که تو داری

چون تو بمیدان دل سوار بر آئی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

صبحدم آن روی چون نگارچه شوئی

ابر نئی روی لاله زار چه شوئی

آب حیات است غبغب تو فسرده

پس تو بدین آب خاکسار چه شوئی

جوشن شمشاد لاله بوی چه بندی

[...]

اثیر اخسیکتی
 
 
sunny dark_mode