گنجور

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۱

 

بر آنم کز دل و دیده شوم بیزار یک باره

چو آمد آفتاب جان نخواهم شمع و استاره

دلا نقاش را بنگر چه بینی نقش گرمابه

مه و خورشید را بنگر چه گردی گرد مه پاره

نهادی سیر بر بینی نسیم گل همی‌جویی

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۴

 

ز بردابرد عشق او چو بشنید این دل پاره

برآمد از وجود خویش و هر دو کون یک باره

به بحر نیستی درشد همه هستی محقر شد

به ناگه شعله‌ای برشد شگرف از جان خون خواره

کجا اسراربین آمد دمی کز کبر و کین آمد

[...]

مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۵

 

سراندازان همی‌آیی نگارین جگرخواره

دلم بردی نمی‌دانم چه آوردی دگرباره

فغان از چشم مکارت کز اول بود این کارت

که پاره پاره پیش آیی و بربایی دل پاره

برای ماه بی‌چون را کشیدی جور گردون را

[...]

مولانا
 
 
sunny dark_mode