گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۵

 

خضاب تازه‌ای هردم به روی کار می‌آری

شدی پیر و همان دست از سیه‌کاری نمی‌داری

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۱

 

به فریاد کس از خواب صبوحی برنمی‌خیزد

مگر بر دست و پای آن پری‌رو آفتاب افتد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۲

 

در آن گلشن که آید در سخن لعل گهربارش

ز شبنم آب حسرت غنچه‌ها را در دهان گردد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۳

 

بهای بوسه‌اش سر می‌دهم چون زر نمی‌گیرد

خیالی کرده‌ام با خویش اما سر نمی‌گیرد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۳۴

 

ز ابرو یک سر و گردن بلند افتاده مژگانش

کمان پرزور چون افتد خدنگ او رسا باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۵

 

سیه گر کرد روزم چشم او، خود هم کشید آخر

مکافات عمل را در لباس سرمه دید آخر

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۴۸

 

ز شوخی ها به برق نوبهاران نسبتی دارد

که می ریزد چو باران خون و خندان است شمشیرش

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۳

 

نفس در سینه باد خزان می سوخت نومیدی

چراغ گل اگر می بود در زیر پر بلبل

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۵۶

 

درین بستانسرا خود را چنان صائب سبک کردم

که رنگ چهره گل را گران پرواز می بینم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶۳

 

اگر این رنگ دارد خنده های شرم بیزارش

گل این باغ خواهد بر دماغ باغبان خوردن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶۴

 

چراغ زندگی را می کند مستغنی از روغن

زبان خویش چون خورشید بر دیوار مالیدن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » ابیات منتسب » شمارهٔ ۶۵

 

چه سان در حلقه آغوش گیرم شوخ‌چشمی را

که از شوخی نگین را از نگین دان می‌کند بیرون

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۶

 

میم در جام، اخگر در گریبان است پنداری

گلم در دست، آتش در نیستان است پنداری

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۸۲

 

مگر ذوق خودآرایی براندازد نقابش را

وگرنه عشق مسکین چه دارد رونمای او؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۸۳

 

قیامت را به رفتار آورد سرو روان تو

زند مهر خموشی بر لب عیسی زبان تو

صبا را منع می کردم ز گلزارت، چه دانستم

که زیر دست صد گلچین برآید گلستان تو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۷

 

گرفتم سال را پنهان کنی، با مو چه می‌سازی؟

گرفتم موی را کردی سیه، با رو چه می‌سازی؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۱۸

 

ز مستی دیگران را می‌کنی تکلیف می نوشی

به عیب دیگران خواهی که عیب خویش را پوشی

صائب تبریزی
 
 
۱
۶۵
۶۶
۶۷
sunny dark_mode