گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۹

 

ز مستی بر دم تیغ شهادت هر زمان غلتم

به روی سبزه موج آب چون غلتد؟ چنان غلتم

درین وادی که هر نقش قدم سرچشمهٔ خضری‌ست

به خاک از تشنگی تا چند چون ریگ روان غلتم

غریبی آن چنان دارد مهیا برگ عیشم را

[...]

۷ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۲

 

به دل، آشفتگی از زلف خوبان بیشتر دارم

پریشانی چو دود مجمر از صد رهگذر دارم

ببین عمر سبکرو را، مپرس ای همنشین حالم

که حسرت بر بقای شبنم و عمر شرر دارم

فریب غمزه ای سر در پی من آنچنان دارد

[...]

۷ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۳

 

گهی با وصل و گه با حسرت دیدار می‌سازم

چو آیینه به هر صورت که افتد کار، می‌سازم

چو سیل اندیشه از پست و بلند روزگارم نیست

به پیشم هرچه می‌آید، به خود هموار می‌سازم

به کف سررشته‌ای از کفر یا اسلام می‌باید

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۹

 

اثر در عالم از دارا و اسکندر نمی‌بینم

سری همچون کلاه لاله در افسر نمی‌بینم

درین مجلس چراغی از که خواهد خواست پروانه

که غیر از شمع، یک سرزندهٔ دیگر نمی‌بینم

مرا ذوقی ز دانش نیست، لوح ساده در کار است

[...]

۱۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۰

 

نیم بلبل که فصل گل به گلشن آشیان گیرم

دهم صدگل که همچون شمع یک برگ خزان گیرم

خوش آن مستی که چون گل در گلستان چهره بگشاید

درآیم غافل از دنبال و چشم باغبان گیرم!

مرا خود آسمان نگرفت دست از کوتهی هرگز

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۷

 

خوش آن روزی که می در هر چمن بی‌باک می‌خوردم

به دستم بود اگر جامی، به پای تاک می‌خوردم

ز ساقی، جام می نگرفتن زاهد هلاکم کرد

به دست من اگر می داد، آن را پاک می‌خوردم!

محبت کرد از بس تلخ بر من زندگانی را

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۰

 

ز تنهایی چو مینا راز با پیمانه می‌گویم

گهی با شمع محفل، گاه با پروانه می‌گویم

حریف نکته‌سنجی در همه عالم نمی‌بینم

سخن از بی‌کسی با خویش چون دیوانه می‌گویم

ادیب این دبستانم، سر و کارم به طفلان است

[...]

۷ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۹

 

ز شوقت گاه در دنبال گل همچون صبا افتم

گهی بر دست و پای گلرخان همچون حنا افتم

دگر راهی نهاده شوق در پیشم که از شادی

به پای خویشتن در هر قدم چون نقش پا افتم

درین ضعفم مددکاری به راه شوق می‌باید

[...]

۹ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۴

 

به افسون محبت دست آتش را به مو بندم

چو غنچه بر گل کاغذ، طلسم رنگ و بو بندم

گرفتم سهل کار عشق را، بر من جهان خندد

که می خواهم ره سیلاب را چون آب جو بندم

سخن ها از زبان من به آن بی باک می گویند

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۵

 

خوش آن روزی که بر آن طره‌های مشک‌بو پیچم

دو عالم را دهم از دست و بر یک موی او پیچم

خم می را بگویید ای حریفان رحم خوش چیزی ست

برای ساغری تا چند دست هر سبو پیچم؟

برای آن که فصل گل درین باغم به یاد آرند

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۷

 

چو بلبل باعث شوریده‌گفتاری نمی‌دانم

چو گل تقریب این آشفته‌دستاری نمی‌دانم

مکن عیبم اگر بر حال خود هرگز نپردازم

که من میخواره‌ام، آیین غمخواری نمی‌دانم

مرا شور جنون از راحت تجرید غافل کرد

[...]

۹ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۰

 

به جامم بادهٔ ناب است و خون دل هوس دارم

نمی‌خواهم گل از کس، تا به داغی دسترس دارم

درای محمل نازم، به حسن صوت مشهورم

ز شوق ناله‌ای، صد کاروان از پیش و پس دارم

گلستان ترا ای باغبان غارت نخواهم کرد

[...]

۷ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۱

 

هوای توست در سر، سایهٔ گل را نمی‌دانم

مرا روی تو می‌باید، گل و مل را نمی‌دانم

چو مجنون من به کوی عاشقی می‌آیم از صحرا

تبسم را نمی‌فهمم، تغافل را نمی‌دانم

چو موج چشمهٔ کوثر، ز آلایش پر بلبل

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۲

 

ز بی‌پروایی چشمت دل آزرده‌ای دارم

لبت هرگز نمی‌گوید نمک‌پرورده‌ای دارم

دماغ من پر است از بوی آن گل، کس چه می‌داند

که در ویرانهٔ خود، گنج بادآورده‌ای دارم

امینی نیست غیر از خاک این گلشن که بسپارم

[...]

۶ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۵

 

چو سوسن از حدیث آرزوی دل زبان بستم

چو زخم به شده چشم از تماشای جهان بستم

ندارم بر بهار این چمن دلبستگی چندان

حنا چون گل به دست خویش از برگ خزان بستم

فراوان عاشقان را دست بسته برد از میدان

[...]

۹ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۶

 

به کویت چون توانم من به این حال خراب آیم؟

که از بس ضعف، نتوانم ترا یک شب به خواب آیم

به گلگشت گلستان می‌رود، ای عشق نپسندی

که دشمن هم‌عنانش باشد و من در رکاب آیم

به صد خواری سزاوارم درین عالم، چه لازم بود

[...]

۷ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱۹

 

چو گل از هر طرف چاک دگر دارد گریبانم

ز رسوایی چو صحرا، سترپوشم نیست دامانم

به گوشی جا نمی یابم، نوای خارج آهنگم

به چشم هیچ کس خوش نیستم، خواب پریشانم

ندارم هیچ غمخواری، مگر در عشق و رسوایی

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۳

 

به مردم عرض جمعیت کن از ایشان دگر بستان

مقامرخانه است آفاق، زر بنما و زر بستان

کسی چون مرغ بسمل چند برآهنگ غم رقصد؟

بیا مطرب زمانی دف ز دست نوحه‌گر بستان

به شیرین می‌کند عرض لباس عاریت خسرو

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۸

 

خدایا چون مرا در عاشقی ارشاد می‌دادی

چه می‌شد اندکم گر بی‌وفایی یاد می‌دادی

به کارم این گره چون می‌زدی، ای کاش همچون تیر

سرانگشت مرا هم ناخن فولاد می‌دادی

به هنگام رهایی، عذر بی‌تابی بخواه ای دل

[...]

۵ بیت
سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۵

 

مباد آن دم که از ما رنجه گردد آشنارویی

شکست از سنگ ما بر ساغر چینی رسد مویی

درین نخجیرگاه افلاک را بنگر سراسیمه

که شد گنبدزنان، گویی گریزان خیل آهویی

پریشانگوست بر یاد سر زلف سیاه او

[...]

۸ بیت
سلیم تهرانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
 
تعداد کل نتایج: ۸۵