×
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۱
اگر بواب و سرهنگان هم از درگه برانندت
ازان بهتر که در پهلوی مجهولی نشانندت
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۰
تواضع گرچه محبوبست و فضل بیکران دارد
نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۱
نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد
بسا حلوای صابونی که زهرش در میان باشد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۴
ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی
مکافات بدی کردن، نمیگویم تو خود دانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۱
چو نفس آرام میگیرد چه در قصری چه در غاری
چو خواب آمد چه بر تختی چه در پایان دیواری
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۳
تو با این لطف دلبندی چرا با ما نپیوندی
نقاب از بهر آن باشد که روی زشت بربندی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۴
نقاب از بهر آن باشد که بربندند روی زشت
تو زیبایی بنام ایزد چرا باید که بربندی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۸
خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی
نه چون کارت به جان آید خدا از جان و دل خوانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۹
گهی کاندر بلا مانی ... ... ... خدا خوانی
چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بگردانی