گنجور

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

شب تنهایی ای دل هر که چون غم همدمی دارد

چه غم او را که اندر خانهٔ دل محرمی دارد

به جز این زخم مردافکن که من اندر جگر دارم

هر آن زخمی که بینی در زمانه مرهمی دارد

خوش آن روزی که چون دیوانگان از سنگ اطفالم

[...]

الهامی کرمانشاهی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲

 

فراز آمد یکی عید همایون اهل ایمان را

که در او پاک یزدان کرد پیدا راز پنهان را

به مردم خواست تا خود را نماید ایزد داور

نقاب افکند از چهر دل آرا شیر یزدان را

امیرالمؤمنین یعسوب دین وجه الله باقی

[...]

الهامی کرمانشاهی
 

الهامی کرمانشاهی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح جناب امام حسن علیه السلام گوید

 

بهار آمد که بانگ عندلیب از هر چمن خیزد

گل شاداب از بستان چو روی یار من خیزد

خروش قمری و غوغای کبک و ناله ی صُلصُل

گهی از سرو و گاه از کوه و گاه از نارون خیزد

ز چشم ابر لؤلؤ زاید از جیب صبا عنبر

[...]

الهامی کرمانشاهی
 
 
sunny dark_mode