×
فلکی شروانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲ - قصیده
رخ و زلف و لب و چشم و خط و خال تو ای دلبر
ز من بردند لهو و هوش و صبر و عیش و خواب و خور
مرا هست از غم و تیمار و درد و داغ هجرانت
به کف باد و به سر خاک و به چشم آب و به دل آذر
منم روز و شب و سال و مه از سودای عشق تو
[...]
فلکی شروانی » دیوان اشعار » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۳ - از قصیده درباره مسعود سعد سلمان
گر این طرز سخن در شاعری مسعود را بودی
به جان صدآفرین کردی روان سعد سلمانش