×
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
تماشا میکنم از دور هرکسی دلبری دارد
چه تدبیر ای مسلمانان دل من کافری دارد
به خون من چرا کوشد سر زلفین خونخوارش
مگر زلفش نمیخواهد که چون من چاکری دارد
مرا گفتی گر از سنگی ترا غم نیست گرداند
[...]
جمالالدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۹
مرا با آن لب شیرین شبی گر خلوتی باشد
ز وصلیش شکرها گویم ز بختم منتی باشد
به دیداری و گفتاری زیار خویش خرسندم
پس ار بوسی بود توفیر آن خود دولتی باشد
همه جا نخواهد از عاشق لبش بوسی دریغ آرد
[...]