سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۸
ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسپندان
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۲
بلند آواز نادان گردن افراخت
که دانا را به بی شرمی بینداخت
نمیداند که آهنگ حجازی
فرو ماند ز بانگ طبل غازی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۳
چو کنعان را طبیعت بی هنر بود
پیمبرزادگی قدرش نیفزود
هنر بنمای اگر داری نه گوهر
گل از خار است و ابراهیم از آزر
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۹
چو لقمان دید کاندر دست داوود
همی آهن به معجز موم گردد
نپرسیدش چه میسازی که دانست
که بی پرسیدنش معلوم گردد
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۰
حکایت بر مزاج مستمع گوی
اگر خواهی که دارد با تو میلی
هر آن عاقل که با مجنون نشیند
نباید کردنش جز ذکر لیلی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۱
رقم بر خود به نادانی کشیدی
که نادان را به صحبت برگزیدی
طلب کردم ز دانایی یکی پند
مرا فرمود با نادان مپیوند
که گر دانای دهری خر بباشی
[...]
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۶
سگی را لقمهای هرگز فراموش
نگردد ور زنی صَد نوبتش سنگ
و گر عمری نوازی سفلهای را
به کمتر تندی آید با تو در جنگ
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۸
گه اندر نعمتی مغرور و غافل
گه اندر تنگدستی خسته و ریش
چو در سرا و ضرّا حالت این است
ندانم کی به حق پردازی از خویش
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۵
گرت خوی من آمد ناسزاوار
تو خوی نیک خویش از دست مگذار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۸
نه هر بازو که در وی قوتی هست
به مردی عاجزان را بشکند دست
ضعیفان را مکن بر دل گزندی
که در مانی به جور زورمندی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۱
فریدون گفت نقّاشان چین را
كه پیرامون خرگاهش بدوزند:
بدان را نیک دار ای مرد هشیار
كه نیكان خود بزرگ و نیکروزند
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۱
جوانی پاکباز پاکرو بود
که با پاکیزه رویی در کرو بود
چنین خواندم که در دریای اعظم
به گردابی درافتادند با هم
چو ملاح آمدش تا دست گیرد
[...]
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی
کریمان را، به دست اندر، دِرَم نیست
خداوندانِ نعمت را کَرَم نیست
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی
سگی را گر کلوخی بر سر آید
ز شادی برجهد کاین استخوانیست
وگر نعشی دو کس بر دوش گیرند
لئیمالطبع پندارد که خوانیست