×
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۱ - اشارت به ترسایی و دیر
ز ترسایی غرض تجرید دیدم
خلاص از ربقهٔ تقلید دیدم
جناب قدس وحدت دیر جان است
که سیمرغ بقا را آشیان است
ز روحالله پیدا گشت این کار
[...]
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۲ - تمثیل در اطوار سیر و سلوک
بود محبوس طفل شیرخواره
به نزد مادر اندر گاهواره
چو گشت او بالغ و مرد سفر شد
اگر مرد است همراه پدر شد
عناصر مر تو را چون ام سفلی است
[...]
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۳ - اشارت به بت
بت ترسا بچه نوری است باهر
که از روی بتان دارد مظاهر
کند او جمله دلها را وشاقی
گهی گردد مغنی گاه ساقی
زهی مطرب که از یک نغمهٔ خوش
[...]
شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۶۴ - خاتمه
از آن گلشن گرفتم شمهای باز
نهادم نام او را گلشن راز
در او راز دل گلها شکفته است
که تا اکنون کسی دیگر نگفته است
زبان سوسن او جمله گویاست
[...]