گنجور

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۹) حکایت آن دزد که گرفتار شد

 

مگر شد ناگهی دزدی گرفتار

ز گرد راه بردندش سوی دار

امان می‌خواست از عجز و نیازی

که ریزد آب و بگزارد نمازی

که یا رب در چنین وقتی وجائی

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۰) حکایت دیوانۀ چوب سوار

 

یکی دیوانه چوبی بر نشسته

بتگ می‌شد چو اسپی تنگ بسته

دهانی داشت همچون گل ز خنده

چو بلبل جوش در عالم فکنده

یکی پرسید ازو کای مردِ درگاه

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۱) حکایت سپهدار که قلعۀ کرد با دیوانه

 

سپهداری برای کوتوالی

بجائی قلعهٔ می‌کرد عالی

یکی دیوانهٔ آمد پدیدار

به پیش خویش خواندش آن سپهدار

بدو گفتا ببین کین قلعه چونست

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۲) حکایت سلطان محمود با مظلوم

 

مگر محمود می‌شد بامدادی

کسی آمد وزو می‌خواست دادی

فغان می‌کرد و پیشش راه بگرفت

درآمد پس عنان شاه بگرفت

یکی پرسید کان مظلومت ای شاه

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۳) حکایت مجنون

 

یکی پرسید از مجنون که چونی

که بس بیچارهٔ و بس زبونی

چنین گفت او که هستم من خری پیر

بدن سوراخ از بار گلوگیر

تنم گرچه نزار و ناتوانست

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۲۴) حکایت جوان نمک فروش که بر ایاز عاشق شد

 

جوانی بود سرگردان همیشه

نمک بفروختن بودیش پیشه

بگرد شهر می‌کردی تگ و تاز

بهر کوچه فرو می‌دادی آواز

ایاز دلستان را دید یک روز

[...]

عطار
 
 
۱
۲
sunny dark_mode