عوام الناس فتوی آوریدند

فغان یکباره آنجا برکشیدند

اناالحق گفته و ایشان شنیدند

حقیقت ظاهرش اینجا بدیدند

چو عیّاران بهم اندر رسیدند

همه اسباب خودرا پخته دیدند

کمالش عقل و جان هرگز ندیدند

اگرچه راه بسیاری بریدند

تمامت مصطفی آن شب بدیدند

ز شادی در بر سیّد دویدند

ز لفظت جان و دل در کل رسیدند

جمال یار اینجا باز دیدند

چو اهل مصر مر او را بدیدند

ز بیهوشی طمع از جان بریدند

چو در نزدیکی دریا رسیدند

نظر کردند و دریا را بدیدند

تمامت انبیا او را بدیدند

از او یکبارگی از جان رمیدند

چو مردان راز با جان باز دیدند

بکلّی خود طمع ازنان بریدند

در اینجاگاه خاموشی گزیدند

که جز خاموشی اینجاگه ندیدند

در آن می وصل اینجا باز دیدند

ز بود او بکام دل رسیدند

همه ذرات درجانان رسیدند

تمامت روی جانان باز دیدند

ز معنی کاملان ره باز دیدند

حقیقت سوی آن حضرت رسیدند

تمامت انبیاش از جان مریدند

که به زو مر کسی دیگرندیدند

ز دیده دید حق را باز دیدند

نظر کردند و اندر حق رسیدند

همه ذرّات من درحق رسیدند

نمود جان جان از حق بدیدند

همه ذرّات من چون یاردیدند

زهر سوئی بسوی او رسیدند

همه رنج وبلای او کشیدند

اگر در عاقبت دلدار دیدند

گذر کردن از او دوری گزیدند

که تا آخر بکام دل رسیدند