گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۴ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

بسی کردم نهان و آشکارا

به نرمی با دل مسکین مدارا

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۳ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

دریغا رفته رنج و روزگارا

کزیشان خود دریغی ماند ما را

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۳ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

که بس خواری نماید دوست ما را

همی دیدم من این روز آشکارا

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۴ - پشیمان شدن ویس از کردهٔ خویش

 

شگفتا پر فریبا روزگارا

که چون دارد زبون خویش ما را

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۱ - آشکار شدن رامین بر شاه موبد

 

به ویسه گفت رامین زود ما را

به شه بر، گشت باید آشکارا

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین

 

نه مردم گر کنم زین پس مدارا

بهل تا گردد این راز آشکارا

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode