گنجور

رهی معیری » منظومه‌ها » خلقت زن

 

کیم من دردمندی ناتوانی

اسیری خسته‌ای افسرده‌جانی

تذروی آشیان بر باد رفته

به دام افتاده‌ای از یاد رفته

دلم بیمار و لب خاموش و رخ زرد

[...]

رهی معیری
 

رهی معیری » منظومه‌ها » بهار عشق

 

روان‌پرور بود خرم‌بهاری

که گیری پای سروی دست یاری

وگر یاری ندارد لاله‌رخسار

بود یکسان به چشمت لاله و خار

چمن بی‌هم‌نشین زندان جان است

[...]

رهی معیری
 
 
sunny dark_mode