گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

درین کز دل بدی با من شکی نیست

که خوبان را زبان با دل یکی نیست

چو نی یک استخوانم نیست درتن

که بر وی از تو زخم ناوکی نیست

بهر دردم که خواهی مبتلا کن

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲

 

ز تب نالان شدی جانان عاشق

بلا گردان جانت جان عاشق

ز سوز نالهٔ عاشق گدازت

به گردون می‌رسد افغان عاشق

تب گرم تو عالم را سیه کرد

[...]

محتشم کاشانی
 
 
sunny dark_mode