گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

ز پیش دیده تا جانان من رفت

تو پنداری که از تن جان من رفت

اگر خود همره جانان نرفتم

ولی فرسنگها افغان من رفت

سر و سامان مجو از من چو رفتی

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۶

 

تو و هر روز و بزم عشرت خویش

من و شبها و کنج محنت خویش

منم با محنت روی زمین خوش

نگه دار آسمان گو راحت خویش

ز هجران مردم و بر سر ندیدم

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

ز کوی آن پری دیوانه رفتم

نکو کردم خردمندانه رفتم

بیا بشنو ز من افسانه عشق

که دیگر بر سر افسانه رفتم

ز من باور کند زاهد زهی عقل

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۹

 

خوشست آن مه به اغیار آزمودم

به من خوش نیست بسیار آزمودم

همان خوردم فریب وعدهٔ تو

ترا با آنکه سد بار آزمودم

ز تو گفتم ستمکاری نیاید

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۲

 

به دل دیرین بنایی بود کندم

به جای او ز نو طرحی فکندم

خریدارانه چشمی دید سویم

نگفت اما هنوز از چون و چندم

قبولی زان نگه می‌یابم ای بخت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵

 

چه دیدی ای که هرگز بد نبینی

که سوی مبتلای خود نبینی

عفا ک اله مرا کشتی و رفتی

نکو رفتی الاهی بد نبینی

مجو پایان دریای محبت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹

 

مرا زد راه عشق خردسالی

از این نورس گلی نازک نهالی

فروزان عارضی مانند لاله

ز مشکین هر طرف بر لاله خالی

شکرخا طوطیی دلکش حکایت

[...]

وحشی بافقی
 
 
sunny dark_mode