گنجور

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » مقطعات » شمارهٔ ۲۲

 

سرائی دهر که هر لحظه کاروان دگر

در او نزول کند بهر خوردن و خفتن

مقیم ناشده طبل رحیل کوبد باز

بدین جهت شودش کاروان سرا گفتن

امیرعلیشیر نوایی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲۹

 

بنثر اگر چه توان گوهر سخن گفتن

ولی بنظم بود خوشنما سخن گفتن

لباس حرف چه پوشید شاهد معنی

بود چو موزون خوشتر بود پذیرفتن

اگر چه نثر گره میگشاید از دل نیز

[...]

فیض کاشانی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۰ - وله

 

خوش است از لبت این فصل نغمه اشنفتن

نبیذ خوردن و رندانه پیش هم خفتن

نخواهد این همه بر بی‌زری‌ام آشفتن

گرفتم ار نخرند از من این گهر سفتن

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode