×
عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹ - در حسرت بر عمر گذشته
به نای و نی همه عمرم گذشت و میگفتم
دریغ عمر و جوانی که میرود بر باد
به آه و ناله کنون دل نهادهام چه کنم
قضا قضای خدای است هرچه بادا باد
حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۴۶ - و له ایضا
وجود خاکی من گرچه می دهی بر باد
هزار جان عزیزم فدای جان تو باد
هوای آتش و آب رخت نگویم ترک
گرم چو خاک دهی عمر نازنین بر باد
اگر چه ترک تو تیغ جفا کشیده بود
[...]