گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۶

 

عرق فشان رخ خود از شراب ساخته ای

ستاره روی کش آفتاب ساخته ای

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۱۷

 

کیم، به وادی فقر و سلوک نزدیکی

چو تیغ کرده قناعت به آب باریکی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۳۵

 

برات رزق ترا از زراعت ایزد پاک

به خط سبز نوشته است بر صحیفه خاک

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۴

 

چنان که جمله عبادات از وضوست تمام

وجود آدم خاکی به آبروست تمام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۵

 

نجست ناوک آهی درست از شستم

به غبغب هدفی آشنا نشد دستم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۶

 

مرا که هست میسر سبو به دوش کشم

چرا کباده خمیازه تا به گوش کشم؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۷

 

به دست چون شکن زلف او شمار کنم

مگر ز عقده دل سبحه اختیار کنم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۲

 

اگر چه لاله طورست روی روشن او

چراغ روز بود با بیاض گردن او

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۳

 

ز انفعال خرام تو آب گردد سرو

ز طوق فاخته پا در رکاب گردد سرو

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۵۰۷

 

ز ذکر جهر مکن منع صوفیان لله

که عاشقند به بانگ بلند برالله

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode