گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۱

 

دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام

بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام

یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند

دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام

دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۳

 

اگر امیر جهاندار داد من ندهد

چهار ساله نوید مرا که هست خرام

همه نیوشهٔ خواجه به نیکویی و به صلح

همه نیوشهٔ نادان به جنگ و کار نغام

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۱

 

ترنج بیدار اندر شده به خواب گران

گل غنوده برانگیخته سر از بالین

هرآن که خاتم مدح تو کرد در انگشت

سر از دریچه زرین برون کند چو نگین

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۴

 

سماع و بادهٔ گلگون و لعبتان چو ماه

اگر فرشته ببیند دراوفتد در چاه

نظر چگونه بدوزم؟ که بهر دیدن دوست

ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه

کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۹

 

مشوشست دلم از کرشمهٔ سلمی

چنان که خاطر مجنون ز طرهٔ لیلی

چو گل شکر دهیم درد دل شود تسکین

چو ترش روی شوی وارهانی از صفری

به غنچهٔ تو شکر خنده نشانهٔ باده

[...]

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۰

 

سپید برف برآمد به کوهسار سیاه

و چون درونه شد آن سرو بوستان آرای

و آن کجا بگوارید ناگوار شده‌ست

و آن کجا نگزایست گشت زود گزای

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۳

 

مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب

چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟

برای پرورش جسم جان چه رنجه کنم؟

که: حیف باشد روح القدس به سگبانی

به حسن صوت چو بلبل مقید نظمم

[...]

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴

 

چنان که اشتر ابله سوی کنام شده

ز مکر روبه و زاغ وز گرگ بی‌خبرا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۲

 

هر آنچه مدح تو گویم درست باشد و راست

مرا به کار نیاید سریشم و کیلا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴

 

اگرت بدره رساند همی به بدر منیر

مبادرت کن و خامش باش چندینا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶

 

ندیده تنبل اوی و بدیده مندل اوی

دگر نماید ودیگر بود به سان سراب

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۳۰

 

بهارچین کن ازان روی بزم خانهٔ خویش

اگرچه خانهٔ تو نوبهار برهمنست

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۲

 

ایا بلایه، اگر کارت تو پنهان بود

کنون توانی، باری، خشوک پنهان کرد

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۴۹

 

دل از دنیا بردار و به خانه بنشین پست

فرا بند در خانه به فلج و بپژاوند

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵۴

 

هر آن کریم که فرزند او بلاده بود

شگفت باشد کو از گناه ساده بود

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵۶

 

برو، ز تجربهٔ روزگار بهره بگیر

که بهر دفع حوادث ترا به کار آید

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۱

 

نهاد روی به حضرت، چنان که روبه پیر

بتیم وا تگران آید از در تیماس

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۷۸

 

بسا کسا! که جوین نان همی نیابد سیر

بسا کسا! که بره است و فرخشه بر خوانش

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹۳

 

چرا همی نچمم؟ تا چرا کند تن من

که نیز تا نچمم کار من نگیرد چم

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹۹

 

هنوز با منی و از نهیب رفتن تو

به روز وقت شمارم، به شب ستاره شمارم

رودکی
 
 
۱
۲
۳