گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲۹

 

چمن برید به مقراض رشک، سنبل خویش

سرآمدی ز نکویان به زلف و کاکل خویش

اگر چه هست لبت بی نیاز از پرسش

بپرس حال مرا گاهی از تغافل خویش

فتادگی است که پشتش نمی رسد به زمین

[...]

صائب تبریزی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۹

 

به ترک مست تو دستی رها کنم دل خویش

نهم به گردن صیاد خون بسمل خویش

چنان به شوق طپیدم به زیر خنجر عشق

که دیده باز نکردم به روی قاتل خویش

اثر نداشت یکی از هزار ناله ی من

[...]

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode