×
حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۳
چمن شکفته و گلها ببار می بینم
ولیک بی رخ او گل چو خار می بینم
اگر بهشت بود دوزخ است در چشمم
هر آن دیار که خالی ز یار می بینم
گل امید من از باد هجر گشت زبون
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۵۳
ز خط طراوت رخسار یار می بینم
صفای آینه را از غبار می بینم
کدام سوخته جان گشته است گرد سرت
که ماه روی ترا هاله دار می بینم
ز لال خضر ترا پیش مرگ خواهد شد
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۰
به هر چه مینگرم حسن یار میبینم
تجلیات جمال نگار میبینم
گذشت آن که یکی را هزار میدیدم
کنون یکی نگرم گر هزار میبینم
خیال یار مرا تا که در کنار آمد
[...]