گنجور

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۴

 

گمان مبر که جهان اعتماد را شاید

که بی‌عدم نبود هر چه در وجود آید

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۱

 

غریب شهر کسان تا نبوده باشد مرد

ازو درست نیاید غم غریبان خورد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۴

 

نیافرید خدایت به خلق حاجتمند

به شکر نعمت حق در به روی خلق مبند

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۹

 

نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار

امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۳

 

به شکر آنکه تو در خانه‌ای و اهلت پیش

نظر دریغ مدار از مسافر درویش

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۹

 

به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان

سه کس برند رسول و غریب و بازرگان

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۳

 

کرم به جای فروماندگان چو نتوانی

مروتست نه چندانکه خود فرومانی

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۶

 

نداند آنکه درآورد دوستان از پای

که بی‌خلاف بجنبند دشمنان از جای

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۰

 

به پارسایی و رندی و فسق و مستوری

چو اختیار به دست تو نیست معذوری

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۷

 

کدام قوت و مردانگی و برنایی

که خشم‌گیری و با نفس خویش برنایی

سعدی
 
 
sunny dark_mode