گنجور

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷ - در ستایش افضل الدین خاقانی

 

ز دور جنبش این چرخ سیمگون سیما

چو سیم و زر شده گیر: اشک ما و چهره ما

شود چو سیم و زر اشک این و چهرة آن

که هست شعبدهٔ چرخ سیمگون سیما

مشعبدیست فلک، حقه باز و حقه تهی

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح خاقان کمال الدین محمود

 

سپهر ملک عجم ، آفتاب دین عرب

بلند نام و نشان و بزرگ اصل و نصب

کمال دین هدی ، قطب ملک و دین محمود

که هست چرخ شرف را جمال او کوکب

جمال دودهٔ خوارزمشاه ، آنکه ربود

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - خطاب بباد در مدح علاء الدوله ابو المظفر نصرت الدین اتسز خوارزمشاه

 

ایا برنده باحباب قصهٔ احباب

ابا دهنده باصحاب نامهٔ اصحاب

بیک دگر تو رسانی ز عاشق و معشوق

دقیقهای سؤال و لطیفهای جواب

تراست صفوت عقل شریف و روح لطیف

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - نیز در ستایش گوید

 

تویی که تیغ ترا شد مسخر آتش و آب

فگند هیبت تو زلزله در آتش و آب

چه باک از آتش و آبت ؟ که چون خلیل و کلیم

ترا شدند مطیع و مسخر آتش و آب

حسام تست ، که اندر مواقف پیکار

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۳ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

تویی که خنجر تو شد مکان آتش و آب

زبان رمح تو شد ترجمان آتش و آب

بدست خشم تو و عفو تو سپرد فلک

بوقت جفوت و صفوت عنان آتش و آب

رواق حشمت تو بربر سپهر و نجوم

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۴ - در مدح خاقان کمال الدین محمود خسرو توران

 

ایا ز غایت خوبی چو یوسف یعقوب

سپاه عشق تو شد غالب و دلم مغلوب

تویی بمصر نکویی امیر چون یوسف

منم بخانهٔ احزان اسیر چون یعقوب

دلم همیشه هوای ترا بود طالب

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

تویی، شها، که جهان را به جاه تو طربست

اعطای کف تو ارزاق خلق را سببست

جهان ز جاه رفیع تو همچو جنت شد

اگر طرب کند امروز، موسم طربست

حسام تست بصورت چو آفتاب ولیک

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - نیز در مدح اتسز گوید

 

مظفرا، ملکا، روزگار چاکر تست

فلک متابع تست و جهان مسخر تست

بلند کردن شرع از رسوم رایت تست

خراب کردن شرک از خصال خنجر تست

حدیقهٔ حسنات و صحیفهٔ برکات

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - هم در مدح اتسز گوید

 

خدایگانا ، تیغ تو صورت ظفرست

دل کریم تو گنج بدایع هنرست

فضایل تو بجسم خرد درون جانست

شمایل تو بچشم کرم درون بصرست

کف تو کان مکارم شدست در گیتی

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در وصف بلخ و مدح سید ضیاء الدین

 

فدای بلخ دل من،که روضهٔ ارمست

حریم او بامان همچو بیضهٔ حرمست

همه سعادت بلخ و همه سلامت او

که بیضهٔ حرمست و چو روضهٔ ارمست

نه بحر و چرخ و لیکن چو بحر و چرخ مقیم

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح علاءالدوله اتسز

 

بیاد شاه جهان عالم افتخار گرفت

ز بی قرار حسامش جهان قرار گرفت

علاء دولت و دین ، اتسز آن جهانگیری

که عالم از سر شمشیرش اعتبار گرفت

نهیب او بیکی حمله صد مصاف شکست

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۵۴ - هم در مدح اتسز گوید

 

لوای دولت و ملت کنون مظفر شد

که پادشاه جهان ابوالمظفر شد

خدایگان بشر، شاه‌ شیر دل، اتسز

که باس او را شیر فلک مسخر شد

ز بی‌قراری سر تیغ پسر صواعق او

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - نیز در مدح اتسز

 

تویی که صبح عدو هیبت تو شام کند

امور ملک مثال تو با نظام کند

زصبح تیغ تو روشن ترست و هیبت او

حیات حاسد تو تیره تر زشام کند

عنایت فلکی نزد تو مقیم شود

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - ایضاً در مدح خاقان کمال الدین محمود

 

زهی ! جمال ترا آفتاب کرده سجود

نیامدست نظیر تو از عدم بوجود

رخ تو کعبهٔ حسنست و در شریعت نیست

جز آنکه روی بکعبه کنند وقت سجود

دل مرامی و مقصود در همه گیتی

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۵ - نیز در مدح خاقان کمال الدین محمود

 

کمال دولت و دین صورت شجاعت وجود

که شد شجاعت وجود از خصال او موجود

پناه دنیا ، خاقان ، که هست در دنیا

فریضهٔ طاعت او چون عبادت معبود

سر محامد ، محمود ، آنکه امرش را

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - هم در مدح اتسز

 

تویی ، شها ، که نظیر تو در جهان نبود

ز چشم عقل تو را ز فلک نهان نبود

زبان بخت بشارت همی دهد هر روز

که جز تو تا با بد وارث جهان نبود

برون ز خط اشارات تو کواکب را

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح اتسز خوارزمشاه

 

بهار باز جهان را همی بیاراید

جمال چهرهٔ بستان همی بیفزاید

بسان جلوه گران گوش و گردن گیتی

بگونه گونه جواهر همی بیاراید

سحاب روی شکوفه همی بیفروزد

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - در مدح اتسز

 

تویی ، شها ، که بتو چرخ را نیاز آید

ببارگاه تو اقبال در نماز آید

زطبع دشمن جاهت سموم غم خیزد

ز رشح خدمت صدرت نسیم ناز آید

ز عون تیغ تو ملت بانتظام رسد

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۸۳ - هم در مدح اتسز گوید

 

علاء دولت خوارزمشاه دین پرور

که آفتاب جلالست و آسمان هنر

خدایگانی ، دریا دلی ، خداوندی

که هست گوهر دریای شرع پیغمبر

شده مسخر پیمان او شهور و سنین

[...]

وطواط
 

وطواط » قصاید » شمارهٔ ۹۲ - نیز در مدح اتسز گوید

 

پناه ملک عجم ، شهریار دولت یار

چراغ دین عرب ، پادشاه گیتی دار

ابوالمظفر ، اتسز ، خدایگان بشر

که اختیار ملوک است و افتخار تبار

خدایگانی ، کز علم و حلم او هستند

[...]

وطواط
 
 
۱
۲
۳