گنجور

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - ایضاله

 

هنوز باغ جهان را نبود نام و نشان

که مست بودم از آن می که جام اوست جهان

به کام دوست می مهر دوست می‌خوردم

در آن نفس که ز جان جهان نبود نشان

به چشم یار رخ خوب یار می‌دیدم

[...]

عراقی
 

عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - ایضاله

 

منم ز عشق سر از عرش برتر آورده

به زیر پای سر نه فلک درآورده

به بحر نیستی از بیخودی فرو رفته

سر خودی ز در بیخودی در آورده

نهاده پای طرب بر سر بساط نیاز

[...]

عراقی
 
 
sunny dark_mode