گنجور

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - قطعه

 

شنیده‌ام که شبانی به گوسفندان گفت

که از حراست من بر شما چه منتهاست

جواب داد یک از جمله گوسفندانش

که راست گویی و منت نهادن تو به جاست

ولی ز جادهٔ انصاف پا برون مگذار

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹ - قطعه

 

توان بچار صفت بود مفتخر کان چار

چو کیمیا و چو عنقا بود ز کیمیابی

یک از چهار تواضع باختیار که آن

برون ز شیوهٔ خودداری است و بیتابی

دوم سخا که برای سخی عنان گیرد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - قطعه

 

جناب خواجه محیت حقش بیامرزد

ببین چه گوهر ذیقیمتی ز دنیا رفت

وفا مجوی ز خلق زمانه کاین اکسیر

به اسم بدرقه اندر قفای عنقا رفت

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - قطعه

 

دهان بسته قفس و اندر آن سخن مرغیست

که پرگشوده و دارد همی سر پرواز

پرد ز بام تو ناگه ببام خاطر خلق

کنی چو بهر ضرورت در قفس را باز

سخن چو بوم و چه بلبل شوند هر دو قبول

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲ - قطعه

 

اگر نه نفس محیلت مطیع فرمانست

چه سود از اینکه جهانی بود بفرمانت

اگر نه سایه فکن گشته بی‌سرائی را

چه حاصل اینکه بگردو نکشیده ایوانت

تراست گر کنی احسان که حق نوید دهد

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷ - قطعه

 

بر این سرا چه فانی مبند دل زنهار

که پل برای عبور است نی برای قرار

براستی که فلک راست کجروی عادت

که دیده راستی از این سپهر کجرفتار

نیامده است و نیاید کسی در این عالم

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱ - قطعه

 

دریغ کان هنر اوستاد ما شیدا

که در فضائل او عقل مات و حیرانست

جدا شد آن گل باغ ادب ز ماورواست

چو زلف سنبل اگر حال ما پریشانست

بصورت ار چه ز ما رخ نهفت در معنی

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳ - قطعه

 

اگر بکار تو افتد گره ز بازی چرخ

غمین مشو که گشایش ز بعد بستگی است

دل شکسته بیار و ببین درستی کار

که هرچه هست درستی در این شکستگی است

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵ - قطعه

 

گهی بفقر شوی‌امتحان گهی به غنا

در این دو مرحله بیم زوال ایمانست

مباد آنکه ز احوال خود شوی غافل

که این دو وقت زمان خروج شیطانست

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸ - قطعه

 

عمارتی که بنا کرد خواجه همچو بهشت

ز کف بهشت و مکان در دل مغاک گرفت

چو نیک بنگری او نیز همچو قارون شد

خود و دراهم او را تمام خاک گرفت

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - قطعه

 

همیشه رسم جهانست اینکه نعمت را

قدر دهد بتو آنکه قضاش برباید

تو پیش از آنکه ز دستت رود بر آن زن پای

که چون رود ز کفت بر تو سخت ننماید

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵ - قطعه

 

هزار شکر که هرچند خامه فرسودم

دهان به مدح و به ذم کسی نیالودم

مرا نبود طمع خلق را کرم زین رو

من از معاملهٔ هجو و مدح آسودم

به هیچ قیمت نفروختم جواهر خویش

[...]

صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۶ - قطعه

 

مرا صغیر تخلص به‌جا بود که سه چیز

مراد دارم و هستم از این تخلص شاد

در اول اینکه به عهد صغارتم ایزد

زبان به گفتن اشعار جان‌فَزا بگشاد

به دوم اینکه نگیرند اکابرم خرده

[...]

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode