گنجور

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » مقدمة الکتاب

 

بحل و عقد سخن هم بکدخدائی عقل

هر آنچه کلک تکلف بدو رسد بکنم

بعون ایزد و تأیید بخت و مایه فضل

هر آنچه دست تصرف بدو رسد بکنم

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة - فی الشیب و الشباب

 

مباش ممتحن زاد و بوم خود زخسی

اسیر خاک عطلت مشو ز کم هوسی

که در زمین غریبی و در سرای کسان

پدید گردد بر مرد ناکسی و کسی

که بیرفیق و حریفی نمانی از عالم

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة - فی الشیب و الشباب

 

دلا چو در حضرت نیست عیش خرم و خوش

عنان جهد بگیر و زمام مهد بکش

چو نفس را مددی نیست از کئوس مراد

چه در بلاد خراسان، چه در سواد حبش

چه خیر از ینکه درین رسته نقد عرضه کنی

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثانیة - فی الشیب و الشباب

 

ز جان و دیده ود ل خاکپای پیران باش

اگر بخواهی تا چون سپهر پیر شوی

بر آن یکی که بود زیر دست نیکو زی

اگرت باید تا بر هزار امیر شوی

مساز طنز بر آن کو اسیر پیری شد

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة - فی الغزو

 

نه هر که گام تواند زدن ببیدا در

سنان و تیغ تواند زدن بهیجا در

بسوی معرکه غزو مرد وار بتاز

که زن چو مرد باستد بصحن بطحا در

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثامنه - فی السفر و المرافقة

 

سفر چو جوئی همچون نجوم یاران جو

وحید و مفرد و تنها هلال وار مرو

نخست یار بدست آر پس برون نه پای

یگانه پوی مباش و خیال وار مرو

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثامنه - فی السفر و المرافقة

 

بشکل باد صبا در جهان مسافر باش

بسان خاک زمین ساکن و مقیم مشو

چو خاک ساکن و منبل مخسب در پستی

بریده پای نه ای خاک را ندیم مشو

کلیم وار قدم بر فراز طور گذار

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العاشرة - فی العزا

 

درین عزا و مصیبت چه جای خرسندیست؟

سکون عقل درین ره نه از خردمندیست

عزا و ماتم این پیشوای اهل ورع

برون ز رتبت مقدار و چونی و چندیست

مبند دل بعروس جهان تو از شهوت

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العاشرة - فی العزا

 

هنوز برگ گل عارض ارغوانی بود

هنوز صاف قدح آب زندگانی بود

هنوز باغ حیات و هنوز راغ وجود

در ابتدای دم دولت جوانی بود

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة عشر - فی مناظرة السنی و الملحد

 

هزار سر شده بیش است پیش میدان گوی

بگفتگوی محال و زبان بیهده گوی

از آنورق که تو از ترهات می خوانی

در آن نه ذوق سخن بینم و نه رنگ و نه بوی

اگر بدفتر قرآنت هیچ هست امید

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الرابعة عشر - فی الوعظ

 

بتاز صدمت ایام در شکست مباش

بلند قدری اندر مضیق پست مباش

باختیار در ایام پایمال مشو

ز احتقار در اجناس زیر دست مباش

مراد خویش چو مردان بهر مکان بطلب

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة السابعة عشر - فی مناظرة الطبیب و المنجم

 

اگر چه از می و معشوق احتراز به است

بوصل هر دو درین عهد اهتزاز به است

ره مجاز سپر زین پس و حقیقت دان

که در جهان مجازی ره مجاز به است

خطاست آنکه نماید که صورت لذات

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثامنة عشر - فی الفقه

 

ز بهر کسب ز در پای خود برون ننهم

ولیک از قبل علم در بدر بدوم

بهر طریق که موصل بود بعلم مرا

بدیده خاک بروبم بره بسر بدوم

باشتهای تمام و بحرص و آز و بجوع

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة العشرون - فی السکباج

 

برنگ چهره بیمار یک اندر وی

دوای دلشدگی و شفای بیماری

بوقت طبخ در او کرده است خوانسالار

زرنگ و بوی بسی زرگری و عطاری

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الحادیة و العشرون - فی اوصاف بلدة سمرقند

 

ممان که نفس تو اندر طمع دلیر شود

که سگ چو سیر شود در فساد شیر شود

از آنکه نفس حریص اکول کاذب جوع

ز لقمه های عمل سیر معده دیر شود

یقین بدان و حقیقت شناس و راست شمر

[...]

حمیدالدین بلخی
 

حمیدالدین بلخی » مقامات حمیدی » المقامة الثالثة و العشرون - فی الخریف

 

ببین بدیده عبرت رخ بتان چمن

کواکب سحری بود در میان چمن

شده است روشن و تاریک باغ و شاخ رزان

که ماه و زهره فروریخت ز آسمان چمن

برون کلبه عطار و کارگاه طراز

[...]

حمیدالدین بلخی
 
 
sunny dark_mode