گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۶۶۵

 

نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی

نشد که گوشه کاری به آفتاب نمایی

هوا چو ابر شود شیشه را به جلوه درآور

مباد دختر رز را به آفتاب نمایی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱

 

کلید فتح بود از دل شکسته گدا را

در گشاده روزی است چشم بسته گدا را

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۲

 

قرار نیست دمی چون شرار، خرده جان را

چه حاجت است به طبل رحیل ریگ روان را؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳

 

زهی ز روزن داغ تو روشنایی دل‌ها

شکست طرف کلاه تو مومیایی دل‌ها

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۹

 

خموش هر که شد از قیل و قال وارسته است

نمی زنند دری را که از برون بسته است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۸

 

کجاست مشت زری تا چو گل به باد دهیم

گهر کجاست که ریزش به ابر یاد دهیم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۸۹

 

به هیچ جا نرسد زهد خشک صومعه داران

که پای آبله دارست دست سبحه شماران

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳