گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۱

 

مباد روی تو از پرده حجاب بر آید

قیامت است چو از مغرب آفتاب بر آید

من آن زمان به فراغت بر آورم نفس از دل

که بوی سوختگی از دل کباب بر آید

اگر سخن ز کسادی نشد به خاک برابر

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۲

 

دل از تردد وخاطر ز انقلاب برآید

اگر دو روز ز یک مشرق آفتاب برآید

مگر کند عرق شرم پاک نامه ما را

وگر نه کیست که از عهده حساب برآید

رسد به ظالم دیگر همان ذخیره ظالم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۳

 

بغیر خط که ز روی لطیف یار برآید

ز آب آینه نشنیده کس غبار برآید

ز آه گرم چه پرواست آهنین دل او را

که تیغ از آتش سوزنده آبدار برآید

ز رشک آن لب یاقوت رنگ لعل بدخشان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵۶

 

مرو ز گوشه عزلت به هیچ منظر دیگر

مجو بغیر در دل گشایش از در دیگر

بجز سفال پر از خون دل که نیست خمارش

مسازتر لب خود راز هیچ ساغر دیگر

بغیر در گه یزدان که چوب منع ندارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹۴

 

غبار هستی خود سرمه چشم فنا کردم

کفی خاکستر افسرده در کار صبا کردم

نمی سوزم اگر برق اجل در خرمنم افتد

که من در خوشگی از کاه گندم را جدا کردم

ز فوت وقت اگر در خون نشینم جای آن دارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷۳

 

به جای باده اگر در پیاله آب کنیم

ز تنگ حوصلگی مستی شراب کنیم

چو نخل موم بر و بار ما ملایمت است

چگونه سینه سپر پیش آفتاب کنیم؟

چو موج بر صف دریا زنیم و خوش باشیم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۰

 

برون نمی برد از فکر دوست عالم آبم

نقاب دولت بیدار نیست پرده خوابم

جگر گداز محیط است داغ تشنگی من

کلاه گوشه به دریا شکسته موج سرابم

به خوان چرخ نکردم دراز دست تهی را

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۱

 

دلم سیاه شد از بس که برکتاب گذشتم

کدام روز سیه بود کز شراب گذشتم؟

چو نیست حاصل من غیر آه و ناله، چه حاصل

که چون قلم به سراپای هر کتاب گذشتم

دلم فرود نیامد به هر چه چشم گشودم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۲

 

قسم به ساقی کوثر که از شراب گذشتم

زباده شفقی همچو آفتاب گذشتم

حجاب چهره مقصود بود شیشه و ساغر

نظر بلند شد، ازعالم حجاب گذشتم

کشیده بود به دام فریب، عالم آبم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۳

 

ازان گشاده جبین جام پر شراب گرفتم

عجب هلال تمامی ز آفتاب گرفتم

به خواب دامن آن زلف بی حجاب گرفتم

عنان دولت بیدار را به خواب گرفتم

به چشم بندی شرم و حجاب عشق چه سازم؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۴

 

مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم

ز هیچ چشمه دیگر امید آب ندارم

بغیر دل که به دست خداست بست و گشادش

دگر امید گشایش ز هیچ باب ندارم

خوشم به وعده خشکی ز شیشه خانه گردون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴۵

 

به سینه تخم امیدی چو شوره زار ندارم

ستاره سوخته ام چشم بر بهار ندارم

چو درد و داغ محبت درین قلمرو وحشت

بغیر گوشه دل هیچ جا قرار ندارم

گذشته است ز منصور پایه سخن من

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴۴

 

خراب گشت ز می زاهد شراب ندیده

که تاب آب ندارد سفال تاب ندیده

ز فکر، رشته جانی که پیچ و تاب ندیده

خیال گوهر شهوار را به خواب ندیده

اگر چه هست بر آن زلف پیچ و تاب مسلم

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴۵

 

به جرم این که کله کج نهاده است شکوفه

به روی خاک مذلت فتاده است شکوفه

گره ز کیسه پر زر گشاده است شکوفه

صلای جود به آفاق داده است شکوفه

غنیمت است بگیر از چمن برات نشاطی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۴۶

 

مباش از سخن سخت در شکست پیاله

که بهتر از ید بیضاست پشت دست پیاله

هزار شیشه تقوی خورد به سنگ ملامت

چو گرم عشوه شود چشم نیم مست پیاله

چرا تراود ازو صد هزار سجده رنگین؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴۷

 

(شکست حال پریشان ما چه فایده دارد؟

خرابی دل ویران ما چه فایده دارد؟)

(بگیر دامنش ای اشک (و) چاره سازی (ما) کن

همین گرفتن دامان ما چه فایده دارد؟)

(کسی که تخم محبت به دل نکشته چه داند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴۸

 

کدام شوخ که با من سر عتاب ندارد؟

کدام گوشه که چشمم گلی در آب ندارد؟

مرا که تشنه آن لعلم از عتاب چه پروا؟

که می پرست غم از تلخی شراب ندارد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۴۹

 

عجب نباشد اگر دل ز آسمان بگریزد

که تیر راست رو از صحبت کمان بگریزد

گل حمایت (و) مظلوم پروری است شجاعت

وگرنه گرگ چرا از سگ شبان بگریزد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۵۰

 

خراب شو که به ملک خراب باج نباشد

برهنه شو که به عریان تنان خراج نباشد

چنان بزی که چو فرمان کردگار درآید

ترا به حال دگر نقل احتیاج نباشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۵۹۴

 

نهشت شرم رخ از گوشه نقاب نمایی

نشد که گوشه کاری به آفتاب نمایی

هوا چو ابر شود شیشه را به جلوه درآور

مباد دختر رز را به آفتاب نمایی

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
۳