گنجور

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۸

 

به دردِ عشق شدم مبتلا دوا ز که جویم

به هیچ کس نتوانم که این حدیث گویم

ز بهرِ‌آن که نیارم به دوست گفت و به دشمن

خوش است سرزنشِ دوست و دشمن از همه سویم

زبان دراز کنم هم چو شمع سر ببریدم

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲۹

 

دلم ز دست تو خون شد، ندانم این به که گویم؟

علاج خود ز که سازم، دوای دل ز که جویم؟

بریخت اشک من آن را که پاره گشت دروغم

برفت آب من آن را که رخنه گشت سبویم

از این دو دیده پر آب من که ریخته بادا

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳۰

 

بیار، ساقی، دریای بیکرانه به سویم

که کشته می نشود آتش جگر به سبویم

طفیل خاک یکی جرعه ریز بر سر من، ریز

که گرد تو به ازاین دلق بی نماز بشویم

نگنجم ار به در زاهدان ز بهر تبرک

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۳۱

 

نهفته خورد می آن شوخ و منکر است به رویم

کجاست دولت آنم که تا دهانش ببویم؟

خراب این هوسم که بود به خواب صبوحی

من آن دهان می آلود ز آب دیده بشویم

شبیش دیدم در خواب، سالهاست که هر شب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

نریخت ساقی چشم تو ساغری به گلویم

جز آنکه خون شد و از جام دیده ریخت به رویم

تو شاد از آنکه به جورم زپافکندی و من خوش

بدین که قوت رفتن نماند از آن سر کویم

رقیب گفت سگت گفته تا برنجم و من خوش

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

کدام باده ز مینای دهر شد به گلویم

که خون نگشت و زمژگان فرو نریخت برویم

ز میر میکده تا کی کنم تحمل خواری

نماند نیروی طاقت مگر ز آهن و رویم

بگشت شیمه و خوی مصاحبان موافق

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode