×
وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
دریغ عهد گل و عاشقی و روز جوانی
که شد به بازی و غافل ز تند باد خزانی
نه دل قرار بگیرد، نه یار عهد پذیرد
فغان ز دست دل بی قرار و یار زبانی
به حال من تو ببخشا که هم تو داروی دردی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷ - مزد شبانی
خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی
ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی
چو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوت
کزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانی
وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق
[...]
۱
۲