گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸۶

 

بیا که عاشق مستیم و همدمان موافق

بیار جام شرابی بده به عاشق صادق

دوای صاف نخواهیم دُرد درد بیاور

که جان خستهٔ ما راست دُرد درد موافق

حضور شاهد غیب است وسرخوشان موحد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۹۴

 

چنانکه عشق بگوید به ما چنان گوئیم

از آنکه در خم چوگان عشق چون گوئیم

چو آب جوی به هر سو اگرچه می گردیم

از آب جو به جز از آب جو نمی جوئیم

به خواب دیدهٔ ما گر خیال غیری دید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » مفردات » شمارهٔ ۹۱

 

چون من ز راه سلامت نمی رسم به سلامت

مقیم کوی ملامت شدم به خیر و سلامت

شاه نعمت‌الله ولی