خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷
مگذار مطرب را دمی کز چنگ بنهد چنگ را
در آبگون ساغر فکن آن آب آتش رنگ را
جام صبوحی نوش کن قول مغنّی گوش کن
درکش می و خاموش کن فرهنگ بی فرهنگ را
عامان کالانعام را در کنج خلوت ره مده
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
ای ماه قبچاقی شب است از سر بِنِهْ بَغطاق را
بگشای بند یَلمه و در بند کن قبچاق را
در جان خانان ختا کافر نمیکرد این جفا
ای بس که در عهد تو ما یاد آوریم آن جاق را
شد کویت ای شمع چگل اردوی جان کریاس دل
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸
من خاک آن بادم که او بوی دلارام آورد
در آتشم ز آب رخش کاب رخ من می برد
آنکو لبش گاه سخن هم طوطی و هم شکرست
طوطی خطّش از چه رو پر بر شکر می گسترد
سرو از قد چون عرعرش گل پیش روی چون خورش
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵
چون سایبان آفتاب از مشک تاتاری کند
روزِ منِ بد روز را همچون شب تاری کند
از خستگان دل می برد لیکن نمیدارد نگه
سهلست دل بردن ولی باید که دلداری کند
زینسان که من دنیا و دین در کار عشقش کردهام
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳
با روی چون گلنارش از برگ سمن باز آمدم
با زلف عنبربارش از مشک ختن باز آمدم
تا آن نگار سیمبر شد شمع ایوانی دگر
مُردم چو شمع انجمن وز انجمن باز آمدم
گفتم ببینم روی او یا راه یابم سوی او
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴
خیزید ای میخوارگان تا خیمه بر گردون زنیم
ناقوس دیر عشق را بر چرخ بوقلمون زنیم
هر چند از چار آخشیج و پنج حس در شش دریم
از چار حدّ نه فلک یکدم علم بیرون زنیم
گر رخش همّت زین کنیم از هفت گردون بگذریم
[...]
خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰
طوبی لک ای پیک صبا خرّم رسیدی مرحبا
باللهِ قُل لِحُشاشتی ما بال رکبِ قد سرّی
یاران برون رفتند و من در بحر خون افتادهام
طَرفی علی هجرانِهم تَبکی و ما تُغنی البکا
بار سفر بستند و من چون صید وحشی پای بند
[...]