گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲

 

ای از بهار عارضت نظاره را جان در بغل

آیینه دارد از رخت جوش چراغان در بغل!

فریاد عاشق کی کند در گوش معشوقش اثر؟!

بلبل ندارد در چمن جز آه و افغان در بغل!

ای دیده در بزم ادب مغرور آسایش مشو

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۰- باسط‌جان

 

با برگ رخسار گلت ای گل‌بدن خوارم مکن!

ناز غمت را لایقم سوزان در نارم مکن!

آزرده عشق توام نآزار و زاری را ببین

زاری چو من کم باشدت بسیار آزارم مکن!

سر باختم من با سرت سر را نگیرم از درت

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱ - سیدجان

 

سرو و صنوبر شد خجل از قامت زیبای او

آشفته سنبل با سمن از زلف عنبرسای او

یک سو دریده پیرهن گل از گل رویش نگر

خون بسته در دل غنچه را دیگر طرف سودای او

در دل هوای عشق او داغست چون من لاله هم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

ای غنچه خندان من از بوستان کیستی؟!

وی دشمن ایمان من از دوستان کیستی؟

تیری زده بر جان من مژگان ناوک‌افکنت

ای ترک تیرانداز من ابروکمان کیستی؟!

سرو قدت اندر چمن بشکست قدر نارون

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - نصیب قصیده

 

ساقی قدح لبریز کن زان می که طغیان پرورد

مستی فزاید، غم برد، شادی دهد، جان پرورد!

میخانه را در باز کن ساغر کشی آغاز کن

دل را به می دمساز کن صد گونه الحان پرورد!

از باده گلگون به من سرشار ده در انجمن

[...]

طغرل احراری
 
 
sunny dark_mode