گنجور

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

منزل بسی دور و بپا ما را شکسته خارها

واماندگان را مهلتی ای کاروان سالارها

آگه زرنج بادیه باشند واپس ماندگان

محمل نشینان را چه غم باشد ز زخم خارها

هر کس که در این کاروان فهمد زبان عشق را

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

از کین گر آن بیدادگر بر سینه‌ام خنجر زند

باد ابحل خون منش گر خنجر دیگر زند

شکرانه خواب خوشت مپسند در بیرون در

ناکرده خواب صبحدم گر حلقه‌ای بر در زند

ساقی ندانم باده‌ام داد از کدامین میکده

[...]

طبیب اصفهانی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹

 

بر من نیندازد نظر بی اعتباری را ببین

باشم براهش خوارتر از خار، خواری را ببین

آسوده در خلوت شهم کی می دهد دربان رهم

من همچنان بر درگهم امیدواری را ببین

دردا که آن بیدادگر شد دوست با دشمن دگر

[...]

طبیب اصفهانی
 
 
sunny dark_mode