گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۵

 

بده ساقیا باده زآن جام سرمد

که با عقل شد نفس سرکش ممهد

از آن می که تابد از او نورحیدر

از آن می که نازد باو شرع احمد

از آن می که آمد علی ساقی او

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۷

 

خلیلی صرمت حبال العهودی

و احرقت قلبی بنار کعودی

چه آتش بجانم برافروخت عشقت

که میسوزم اما نه پیداست دودی

ولو لم جرت دمعة من عیونی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱۵

 

طبیبا مرا کشت درد نهانی

بهل نبض و بنگر دل ار میتوانی

گر از دفتر عشق یک نکته خوانی

حکیما بزن لاف از نکته دانی

کجا همزبانی که با او بگویم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۷

 

الا ای که داری طمع پادشایی

نیائی چرا بر در دل گدائی

از این چار گوهر چه دیدی حکیما

بجز تندی و پستی و بد هوائی

زاوراق دفتر چه خواندی معلم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
sunny dark_mode