گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۳

 

کسی را که سر حقیقت عیان شد

مجاز صفات وی از وی نهان شد

نشان آن بود بر وجود حقیقت

که نام وی از نیستی بی نشان شد

کسی کو چنین شد که من وصف کردم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۵ - و نیز

 

سخن را به خواب اندرون دوش گفتم

که گر شدی معزی تو دایم همی زی

فلک سرد بادی برآورد و گفتا

دریغا معزی دریغا معزی

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۰

 

اگر بد گمان گشتی ای دوست بر من

نیازارم از تو بدین بدگمانی

ز خود ایمنم زان که عیبی ندارم

ز تو ایمنم زان که عیبی ندانی

سنایی
 
 
sunny dark_mode