گنجور

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۵ - در تربیت یکی از ملوک گوید

 

جوانمرد و خوشخوی و بخشنده باش

چو حق بر تو باشد تو با بنده باش

سعدی
 

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۵ - در تربیت یکی از ملوک گوید

 

بسا اهل دولت به بازی نشست

که دولت به بازی برفتش ز دست

سعدی
 

سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۵ - در تربیت یکی از ملوک گوید

 

زر افشان چو دنیا بخواهی گذاشت

که سعدی دُر افشاند اگر زر نداشت

سعدی
 

سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۱ - مجلس اول

 

کسی گوی دولت ز دنیا بَرَد

که با خود نصیبی به عقبی برد

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۴۸

 

نبشته است بر گور بهرام گور

که دست کرم به ز بازوی زور

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

 

خداوندِ مکنت به حق مشتغل

پراکنده‌روزی، پراکنده‌دل

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

 

به خون عزیزان فرو برده چنگ

سر انگشت‌ها کرده عناب‌رنگ

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

 

اگر ژاله، هر قطره‌ای دُر شدی

چو خرمهره بازار از او پُر شدی

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی

 

گر از نیستی دیگری شد هلاک

مرا هست بط را ز طوفان چه باک

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » خاتمهٔ گلستان

 

کهن خرقهٔ خویش پیراستن

به از جامهٔ عاریت خواستن

سعدی
 
 
۱
۱۵
۱۶
۱۷
sunny dark_mode