وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۵ - در حق شمس الدین
شمس دین ، کدخدای خاص ملک
ای درت کعبهٔ عوام و خواص
رأی تو گنج عقل را گنجور
طبع تو بحر فضل را غواص
چرخ در خمت تو با رغبت
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۵۶ - نیز در حق شمس الدین
شمس الدین ای ز فیض مکرمتت
شده اطراف دشت همچو ریاض
تویی از روی قدر آن جوهر
که ترا هست نه فلک اعراض
چشم حق را ز خط تست سواد
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۶۶ - در خواستن شراب
ای ز نور شراب خانهٔ تو
روی آفاق همچو دست کلیم
یک صراحی شرابمان بفرست
باشد این نزد همت تو سلیم
هست نایافت باده اندر شهر
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۶۸ - د رحق فخرالدین
فخر دین ، اعتقاد من دانی
که همیشه هوای تو جویم
دورم از مجلست و لیک مقیم
در مجالس دعای تو گویم
سال و مه ورد مدح تو خوانم
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۶۹ - در حکمت
اگر آید ز دوستی گنهی
بگناهی نباید آزردن
ور زبان را بعذر بگشاید
باید آن عذر نیک بپذردن
زانکه نزدیک بخردان بترست
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۷۱ - در حق شمس الدین
شمس دین ، ای ترا بهر نفسی
در جان کهن سعادت نو
ای زبانها بمدحت تو روان
وی روانها بطاعت تو گرو
بر گذشته موافق تو زچرخ
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۷۹ - در مدیحه
ای همه عاقلان بطوع و بطبع
سوی خاک در تو پوینده
ای همه فاضلان بنظم و بنثر
مدحت مجلس تو گوینده
چون نسیم شمایل تو نیافت
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۴ - در حق جمال الدین
ای یگانه جمال دولت و دین
دلم از هجر خویش خستستی
روی آورده ای بعیش و مرا
پشت بی روی خود شکستستی
در میان ریاض همچو بهشت
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۵ - در صنعت مقطع
از دل راد او رود رادی
زان دل راد دارم آزادی
زردی از رخ ز دودش آن دل راد
ای دل راد ، داد او دادی
درد دارد ز زار دل زارش
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۶ - در حق حمید الدین
در هنر ، ای حمید دین رسول
همچو صدر نژاد عبادی
جاهت افروختهست هر محفل
ذکرت آراستست هر نادی
مایهٔ صد هزار محمدتی
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۸ - در مدیحه
من نگویم: به ابر مانندی
که نکو ناید از خردمندی
او همیبخشد و همیگرید
تو همیبخشی و همیخندی
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۸۹ - در حق امیر مسعود
ای گرانمایه تربت میمون
ای مکان امیر مسعودی
تازه بادی چو خلد عدن ، که تو
خوابگاه شجاعت و جودی
از بقاع زمین نه ای ، که بدو
[...]
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۳ - در مرثیۀ نصرة الدین
قطب دین ، گر برفت نصرة دین
شد بشمشیر ملک را قاضی
خلد الله دولة الباقی
قدس الله مهجة الماضی
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۴ - در ترجمه از شعر تازی
چون ز شعبان گذشت بیست ، مباش
بشب و روز بی شراب دمی
همه جام بزرگ خواه ، که خرد
نکند وقت احتمال همی
وطواط » مقطعات » شمارهٔ ۹۷ - در حق تاج الدین
تاج دین ، در بسیط عالم نیست
بی ثنای تو هیچ دانایی
نه چو قدر تو هست گردونی
نه چو جود تو هست دریایی
اختران سپهر کی بینند
[...]
وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۴
با تو در سینه جان نمیگنجد
تو درونی از آن نمیگنجد
عشق در سر برفت و عقل برفت
کین دو در یک مکان نمیگنجد
وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۸
رفت آن کهم برِ تو آبی بود
یا سلام مرا جوابی بود
از سر ناز و از سرِ کَشّی
هر نفس با منت عتایی بود
در کف من ز دست ساقی وصل
[...]