گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۸
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۹ - تمثیل

 

گشت مردی شریک پرخواری

کرد تقسیم توشه را باری

گفت یک چیز ازین دوگانه بخواه

خربزه یا که هندوانه بخواه

گفت من هر دوانه می‌خواهم

[...]

۱۹ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی

 

شب آدینه هشتم آبان

شد به مجلس خلاف شه عنوان

بی دلیل و بهانه میر سپاه

بود شایق به خلع احمدشاه

وکلا جمله واقف از اسرار

[...]

۷۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۱ - در نیکامی و بدنامی می گوید

 

آه‌ از انسان که‌ چون‌ شود سوی پست

هیچ چیزش نمی‌شود پابست

ور شود سوی اوج‌، شاه شود

برتر از آفتاب و ماه شود

گه به عین‌الحیات گیرد جا

[...]

۵۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۲ - حکایت دیوانه‌ای که سنگ به چاه اندخت

 

کرد دیوانه‌ای به چاه نگاه

عکس خود را بدید در ته چاه

سنگی افتاده بد به راه اندر

هشت آن سنگ را به چاه اندر

مردم شهر رنج‌ها بردند

[...]

۱۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۳ - تغییر زندان

 

نمرهٔ دو بُوَد چو نمرهٔ یَک

لیک لختی از آن فراخترک

نیست دیوار او سیه چو زغال

تیغه‌ای بین محبس است و مبال

هست بر سقف او یکی روزن

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۴ - در صفت محبس تأمینات

 

اندرین ‌حجره‌ام ‌پس‌ از خور و خواب‌

نیست چیزی انیس غیرکتاب

مه اردی‌بهشت و لاله به باغ

من در اینجا چو لاله دل پر داغ

دستم آزاد و بسته است دلم

[...]

۲۴ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی

 

در جوانی چنان که می‌دانی

بزم‌ها داشتم به پنهانی

پیشم آمد شبی بلایه زنی

نه زنی‌، آفتاب انجمنی

چه زنی بوستان زیبایی

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۶ - غزل مرادف

 

هرکه او یار محترم دارد

دگر اندر جهان چه غم دارد

خوبرویان شهر را دیدم

هرکه چیزی ز حسن کم دارد

لیک شکر خدا که دلبر من

[...]

۴۳ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۷ - خواب دیدن بهار سنائی را

 

خفته بودم شبی به خانهٔ خویش

همچو مرغی در آشیانهٔ خویش

دیدم آنجا به مشهدم گویی

واندر آن پاک مرقدم گویی

می کنم خدمت اندر آن درگاه

[...]

۴۱ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۸ - گفتار چهارم در صفت استاد گوید

 

گیتی از اوستاد باشد راست

کارگیتی از اوستاد بپاست

کیست استاد آن که هم ز اول

سوی یک علم رفت و کرد عمل

هنر آموخت نزد استادی

[...]

۱۴ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۹ - در فایدهٔ علوم

 

علم از بهر چیست ای استاد

تاکه گیتی شود به علم آباد

علم بهر خیالبافی نیست

کار دانش بدین گزافی نیست

باید از علم سود برخیزد

[...]

۲۱ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۰ - در صفت شیّادان لفّاظ که با دانستن چند اصطلاح خود را عالم نامیده و درمجالس سخن می گویند

 

بود مردی ز هر هنر عاری

روزکی چند کرده نجّاری

نام رنده شنیده و گونیا

گِرد از نیمگِرد کرده جدا

پس شد اندر دکان آهنگر

[...]

۴۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۱ - در فضیلت شاگردی کردن

 

ز اوستادی کهن بگیر سراغ

سی چهل سال خورده دود چراغ

همه کرده به خبرگی‌اش قبول

سخنش حق و کرده‌اش مقبول

یافته اختصاص در هنرش

[...]

۴۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۲ - در فواید اختصاص و تقسیم کارها میان مردم دانا

 

نیک بنگر بدان بنای بلند

چون که معمار طرح آن افکند

آن یکی آجرش تمام کند

دگری نیز خشت خام کند

آن یکی آهکش کند غربال

[...]

۱۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۳ - در وظیفه‌شناسی

 

رسم مکتب بود که استادت

پیش بنهد یکی وٍرٍستادت

گوید این را بخوان و حاضر کن

کزتو پرسم همی سخن به سخن

گر نخوانی و سهل‌انگاری

[...]

۷۲ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۴ - در وصف باغچهٔ بهار و شرح حال او در خانه

 

موسم نوبهار خانهٔ من

هست از انبوه گل یکی گلشن

شده نه سال تا در این خانه

خوب یا بد گزیده‌ام لانه

هست یک میل دورتر ازشهر

[...]

۲۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۵ - حبس شدن بهار بار دیگر

 

دشمن بنده بود «‌درک‌هی‌»

دل ز من کنده بود «‌درگاهی‌»

بهرمن تیغ کینه آخته بود

لیک نیکو مرا شناخته بود

زان به حبسم فزون‌تر از یک ماه

[...]

۱۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۶ - خطاب به نزدیکان شاه

 

ای که نزد شه آبرو داری

ز چه دست از حیا برو داری

شرم داری ز شه که گویی راست

ای‌عجب‌شرمت از خدای کجاست‌؟‌!

چون مجال سخن ز شه جویی

[...]

۱۸ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۷ - گفتار پنجم در دین و آیین و صفت وجدان

 

هان بهارا مکوب آهن سرد

کاندپن دوره نیست مردی مرد

خلق رفتند جانب وجدان

اصل‌های قدیم شد هذیان

دین و آیین دو اصل عالی بود

[...]

۱۳ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۲۸ - داستان رفیق بی‌وجدان

 

داشت مردی جوان رفیقی چند

همه با هم برادر و دلبند

این جوانان سادهٔ دین‌دار

کرده در دل به مبدئی اقرار

خانه‌هاشان به یکدگر نزدیک

[...]

۴۳ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۸
 
تعداد کل نتایج: ۱۴۱