گنجور

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۱

 

از برای خدا بیا ساقی

بده آن جام جانفزا ساقی

عاشق و رند و مست و اوباشیم

نظری کن به حال ما ساقی

نفسی بی شراب نتوان بود

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۳

 

بر سر ما اگر نهی قدمی

کرمی باشد و چه خوش کرمی

دلبرم گر جفا کند جاوید

نرسد بر دلم از او الَمی

همدمی گر دمی به دست آید

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۴

 

ای که هستی به علم برهانی

عالم عالم سخندانی

گر بدانی که ما چه می‌گوئیم

علم خود را به علم کی خوانی

مفلسی از کمال دانایی

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 
 
۱
۱۹
۲۰
۲۱
sunny dark_mode