سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۵
هیچ دانی که آب دیدهٔ پیر
از دو چشم جوان چرا نچکد؟
برف بر بام سالخوردهٔ ماست
آب در خانهٔ شما نچکد
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۸
یاد دارم زِ پیرِ دانشمند
تو هم از من به یاد دار این پَند
هرچه بر نفْسِ خویش، نَپْسَندی
نیز، بر نفْسِ دیگری، مَپْسَند
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۸۵
تا سگان را وجود پیدا نیست
مشفق و مهربان یکدگرند
لقمهای در میانشان انداز
که تهیگاه یکدگر بدرند
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۸۷
نکنی دفع ظالم از مظلوم
تا دل خلق نیک بخراشند
تا تو با صید گرگ پردازی
گوسفندان هلاک میباشند
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۸۸
هر کجا دردمندی از سر شوق
گوش بر نالهٔ حمام کند
چارپایی برآورد آواز
وان تلذذ برو حرام کند
حیف باشد صفیر بلبل را
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۱
نفس ظالم، مثال زنبورست
که جهانش ز دست مینالند
صبر کن تا بیوفتد روزی
که همه پای بر سرش مالند
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۲
آسیا سنگ ده هزار منی
به دور مرد از کمر بگردانند
لیکن از زیر به زبر بردن
به هزار آدمیش نتوانند
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۵
رسم و آیین پادشاهانست
که خردمند را عزیز کنند
وز پس عهد او وفاداری
با خردمندزاده نیز کنند
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۹
آدمیسان و نیک محضر باش
تا تو را بر دواب فضل نهند
تو به عقل از دواب ممتازی
ورنه ایشان به قوت از تو بهند
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰
تا نگویی که عاملان حریص
نیکخواهان دولت شاهند
کانچه در مملکت بیفزایند
از ثنای جمیل میکاهند
راحت از مال وی به خلق رسان
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۲
هیچ فرصت ورای آن مطلب
که کسی مرگ دشمنان بیند
تا نمیرد یکی به ناکامی
دیگری دوستکام ننشیند
تو هم ایمن مباش و غره مشو
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۴
ناکسان را فراستیست عظیم
گرچه تاریک طبع و بدخویند
چون دو کس مشورت برند به هم
گویند این عیب من همی گویند
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۸
متکلف به نغمه در قرآن
حق بیازرد و خلق را بربود
آن یکی خسر آن دگر باشد
مایه وقتی زیان و وقتی سود
ناخوشآواز اگر دراز کشد
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۴
روزِ قالیفِشاندَنَست امروز
تا غبار از میانِ ما برود
چون مگس در سرای گِرد آمد
خوان نباید نهاد، تا برود
هرکه ناخوانده آید از دَرِ قوم
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۶
هر که بینی مراد و راحت خویش
از همه خلق بیشتر خواهد
و آن میسر شود به کوشش و رنج
که قضا بخشد و قدر خواهد
ای که میخواهی از نگارین کام
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸
ناگهان بانگ در سرای افتد
که فلان را محلِّ وعده رسید
دوستان آمدند تا لبِ گور
قدمی چند و باز پس گردید
وآن کَـزو دوستتر نمیداری
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۴
صانع نقشبند بی مانند
که همه نقش او نکو آید
رزق طایر نهاده در پر و بال
تا به هر طعمهای فرو آید
روزی عنکبوت مسکین را
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۷
بندگان را ز حد به در منواز
این سخن سهل تستری گوید
کانکه با خود برابرش کردی
بیم باشد که برتری جوید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۸
بود در خاطرم که یک چندی
گرچه هستم به اصل و دانش حر
به خرد با فرشته هم پهلو
سخن نظم، نظم دانهٔ در
تا مگر گردد از ایادی تو
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۵
عنکبوت ضعیف نتواند
که رود چون درندگان به شکار
رزق او را پری و بالی داد
تا به دامش دراوفتد ناچار