ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری
که نر و ماده هر یکی ده سیر
پخته سازد برنج بهر فقیر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری
تنگ بر اهلبیت خویش مگیر
که عیالت گرسنه باد و تو سیر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری
ویژه چون خانه شد تهی از غیر
شر در آنجا مسلط است بخیر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۵ - آیین نصیری
تا نبودی تو گردگار قدیر
کرد پستان مادرت پر شیر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۹ - در ضعف پیری و سبب منظوم ساختن آیین نصیری فرماید
بوستان کرم حدیقه خیر
زاده نصر و منتسب بنصیر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۱۹ - در ضعف پیری و سبب منظوم ساختن آیین نصیری فرماید
هدیه ام را زفضل خود بپذیر
ور خطائی برفت خرده مگیر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۱۴
بوستان کرم حدیقه خیر
زاده نصر و منتسب به نصیر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۱۴
هدیه ام را ز فضل خود بپذیر
ور خطائی برفت بر خرده مگیر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۱۸
هر دو قطبش دو قطب عالم گیر
در شمالش بنات نعش صغیر
ادیب الممالک » دیوان اشعار » منظومهها » در تقریظ شاهنامه و مثنویات و قطعات دیگر » شمارهٔ ۱۸
گذرد در دو نقطه این تدویر
از معدل ببین و باش بصیر
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۵ - مکتوب منظوم
گرچه هستم از او کمی دلگیر
عرضِ اخلاصِ کن ز من به امیر
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی قاسم بن الحسن علیهماالسلام » شمارهٔ ۶ - ایضاً فی رثاء القاسم بن الحسن علیهماالسلام
شاخ شمشاد من شدم زمین گیر
ز سوز غم پیر
عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۹ - خانه کعبه را زیارت کرد
تا ندارد، تو تاش از سر گیر
به زبر برگذار نقطه زیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷ - صف زندان نمرهٔ یک
تنگ و تاریک و سهمناک و قعیر
در و دیوارها سیاه چو قیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۰ - حکایت حاج واعظ قزوینی
سوی سرچشمه ره گرفت فقیر
خونیانش گرفته در دم تیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی
نه سیه نه کبود، رنگ حریر
چون کنار افق سحرگه تیر
ملکالشعرا بهار » منظومهها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۶ - غزل مرادف
ناشده گرم خواب، چشم حقیر
باز برشد زکام خفته نفیر