جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۴۹ - عقد چهاردهم در شکر که صرف کردن نعمت منعم است در حق گزاری او و اعتراف به عجز و قصور در سپاسداری او
زانویش را چو کنی کرسی سر
یابی از سر دل عرش خبر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۵۰ - حکایت آن حکیم دریا دل ساحل گرد که غریقی را به کمند نصیحت از گرداب اندوه بیرون آورد
آرد انداخته دامی ز نظر
ماهی حکمتی از بحر بدر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۵۵ - عقد شانزدهم در رجا که به روایح وصال زیستن است و به لوایح جمال نگریستن
ره شود ظاهر و رهبر حاضر
راهرو خرم و روشن خاطر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۱ - عقد هژدهم در رضا که گره کراهت از دل گشادن است و تلخی ها را چاشنی شیرین دادن
نوک پیکان قضا بر جان خور
در جبین چین مفکن همچو سپر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۵ - حکایت آن پیر خمیده پشت که در طریق محبت قالب راست بر زمین ننهاد و به سبب کجروی خود از نظر معشوق راست بین افتاد
گفت کای پیر پراکنده نظر
رو بگردان به قفا باز نگر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۷ - عقد بیستم در شوق که کمندیست برازنده کنگره وصال و زمامیست رساننده به سر منزل اتصال
گوشش از قول نصیحتگر کر
رام با زمزمه رامشگر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۶۷ - عقد بیستم در شوق که کمندیست برازنده کنگره وصال و زمامیست رساننده به سر منزل اتصال
وان دگر کرد سوی کوه نظر
کوه سنگ از نظر او شد زر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۴ - حکایت سؤال و جواب ذوالنون با آن عاشق مفتون
گفت هستیم به هر شام و سحر
به هم آمیخته چون شیر و شکر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۷ - حکایت یوسف و زلیخا که پرده پوشی زلیخا پرده گشای دیده یوسف آمد تا حق را ناظر خود یافت و از نظر زلیخا روی بتافت
تو ازین پیکر بی نفع و ضرر
که خود آراستی از گوهر و زر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۹ - عقد بیست و چهارم در حریت که طوق بندگی حق را گردن نهادن است و ربقه بندگی خلق از گردن گشادن
کوه در خدمت تو بسته کمر
کان پی زینت تو داده گهر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۷۹ - عقد بیست و چهارم در حریت که طوق بندگی حق را گردن نهادن است و ربقه بندگی خلق از گردن گشادن
ور ز موجت گذرد آب ز سر
نشود دامن تجرید تو تر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۸۵ - عقد بیست و ششم در صدق که عبارت از آنست که ظاهر و باطن برابر بود و بلکه باطن از ظاهر خوبتر
رورقم های «الف بی » بنگر
که الف از همه باشد برتر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۱ - عقد بیست و هشتم در بذل و جود که اول آن اعطای درهم و دینار است و آخر آن بذل وجود
گنج از امساک بود خاک به سر
کان ز امساک شود زیر و زبر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۱ - عقد بیست و هشتم در بذل و جود که اول آن اعطای درهم و دینار است و آخر آن بذل وجود
قحبه کز کسب زنا بخشد زر
بخل صد بار ز جودش بهتر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۷ - عقد سی ام در تواضع که شاخ سربلندی شکستن است و بر خاک نیازمندی نشستن
راه بیرون ز بصارت مسپر
در حقیران به حقارت منگر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۷ - عقد سی ام در تواضع که شاخ سربلندی شکستن است و بر خاک نیازمندی نشستن
چون تکبر ز لعین بر زد سر
شود لگدکوب «ابی واستکبر»
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۸ - حکایت پیر آزاده با جوان محتشم زاده
تنت آراسته از گوهر و در
چون شکنبه شکم از سرگین پر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۶ - عقد سی و سوم در تودد و تالف که به شفقت و محبت با خلق خدای آمیختن است و از لوازم آمیزش ایشان نگریختن
عیبشان چون فتد از پرده بدر
دار پوشیده ازان عیب نظر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۹ - عقد سی و چهارم در سماع که از خود گذشتن است و آستین بر خلق افشاندن نه گرد خود گشتن و از خدای بازماندن
حیف باشد که به آن جثه شتر
باشد از لذت این زمزمه پر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۱ - مناجات در تقریب نصایح انگیختن
زیر پایش چو کند پای ز سر
نشتر خار بود سبزه تر